روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

به دنیای من و داداشم خوش آمدید

عکس های زیبا و بیاد ماندنی

نازنین های من... چند تا عکس بیاد ماندنی براتون میگذارم ببینید و لذت ببرید... عاشقتونم❤️❤️❤️❤️ بابا بزرگ عزیز ❤️ و نوه هاش😍 شب سرد پاییزی زیر چند تا لحاف و پتو، با دختر خاله و پسر خاله ها، زیر آسمان پرستاره، خونه باغ بابا بزرگ عزیز  در خانه ی خلاقیت در پناه خدا یار و یاور هم باشید😍 روزبه با معلم پیانو، آقای زاهدی مهربان و با حوصله ...
11 بهمن 1402

تولد نه سالگی روزبهم

دلبرهای من... قبلش بگم:«تولدت مبارک پسته خندانم، تو که با اومدنت حس مادری رو به من دادی، حسی ناب و وصف ناشدنی😍». تولد نه سالگی روزبه رو در کنار خانواده خانواده بابا گرفتیم. البته روز قبلش هم با ارغوان رفتید شهربازی هایپر می و ترکوندید! بعدش هم شام خوردیم. خیلی بهتون خوش گذشت عزیزانم. عمرتون بلند، بختتون بلندتر. عاشق لگو هستید و بلافاصله بعد از گرفتن کادوی لگویی مشغول شدید🤩. خداوند به همه کودکان تندرستی و شادی دهاد، آمین. ...
20 آبان 1402

چند عکس خاطره انگیز

دختر و پسرخاله ها😍 به به! این تیرامیسو خوردن داره😋 ❤️❤️❤️ جشن شکوفه های رایانم، در کنار خانم معلم خوبش، خانم زهرا میرمرتضایی نخستین روز سال تحصیلی نو، رایانم کلاس اولی شده و هر دو از اینکه با هم هم مدرسه ای شدین سر از پا نمی‌شناسید... خداوند مراقب تون باشه از حالا تا صد سال دیگه، یار و یاور هم باشید 🙏 کلاس اولی قشنگم توی کلاس😍 فرشته‌های زیبا😘 ...
8 مهر 1402

تولد شش سالگی رایانم

دلبرهای زیبای من... تولد شش سالگی رایان رو در حالی برگزار کردیم که خاله خدیج و دخترهاش، خاله رقیه و یاشار و ایلیا، و خانواده بابا بودن. خیلی خوب و خوش بود و به شما هم خوش گذشت. عمر و بختتون بلند ستاره های آسمانم😍. ...
27 مرداد 1402

جشن فارغ‌التحصیلی از پیش دبستانی رایانم

گلدونه های من...از حدود یک ماه پیش، رایانم از اینکه به پایان سال تحصیلی نزدیک می شدیم ناراحت بود. از جدا شدن از خانم مدیر، خاله هنگامه و دوستانش. تا دیروز که چهار تایی با هم به جشن فارغ‌التحصیلی رفتیم و حسابی ناراحت بود و حتی کلی گریه کرد. البته خیلی از بچه‌های دیگه و مدیر و معلم ها هم گریه کردن! جوری که تقریبا همه اشک ریختن!  «هر آغازي را پايانيست، هر درودي را بدروديست، هر وصلي را هجرانيست، هر بهاري را خزانيست، وتنها چيزي كه مي ماند خاطرات خوب و بد است.»  نیک باشید و نیک بمانید و نیکی بکارید دلبران نیکوی من😍 رایان، آخرین روز پیش دبستانی، در راه برگشت به خونه 😘😍 ...
3 خرداد 1402

خاطره‌ای از محل کار بابا

خوشگل های من... جمعه هفته گذشته مهمان محل کار بابا بودیم، جشن، عکس یادگاری و بازدید از کارخانه، کادوی یادگاری و ناهار. همه چیز عالی و به یادماندنی. فقط کمبود ی چیز خیلی محسوس بود، و اون عدم خوشامدگویی رسمی از طرف مدیرعامل یا یکی از معاونین، حتی به صورت یک پیام ویدیویی کوتاه!!! که البته به طور اتفاقی بعد از خروج از رستوران ما چهارتایی با مدیر عامل رو در رو شدیم و ایشون شخصا به ما خوشامد گفت و این خیلی جالب بود!  بعد از پایان برنامه و خروج از کارخونه، رفتیم فولاد شهر و به اتفاق عمو رضا که خیلی دوستش دارین، رفتیم پارک. قایق سواری، بانجی جامپینگ، و شهر بازی.‌‌ حسابی ترکوندین!!! با اینکه خسته شده بودید ولی باز هم دلتون نمی‌...
1 خرداد 1402

روز معلم، باغ پرندگان

جانان من... دیروز روز معلم بود و مدرسه روزبهم براشون بازدید از باغ پرندگان و موزه خزندگان، به همراه معلم و مادر ترتیب داده بود. البته ما با پرداخت هزینه، رایان رو هم با خودمون بردیم، چون دلش میخواست با داداشش باشه💕. روز معلم بر خانم رحمانی عزیز، خاله هنگامه عزیز و همه معلمان دلسوز، از جمله خاله سارا که معلم مامان هم بوده😍، فرخنده باد. ...
13 ارديبهشت 1402

نوروز ۱۴۰۲ به روایت عکس

سال تحویل، میجون، خونه باغ بابابزرگ عزیز شب‌های میجون، کنار آتش 🔥 یکی از زیبایی‌های جیرفت  باغ شازده ماهان.. نیمی از تعطیلات نوروز امسال دینا و خانواده‌اش جیرفت مهمان خانواده مامان بودن... خیلی خوش گذشت. رایان مهربان از داداش ناراحتش دلجویی میکنه😍 آخرین روز تعطیلات... تولد مامان ...
17 فروردين 1402