روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

ای بابا....!

گل قشنگ من، "ای بابا" اصطلاح جدیدی هست که یاد گرفتی! حتی گاهی اگه توی تلویزیون بشنویش بلافاصله تکرارش میکنی. خیلی بامزه میگی . ای بابا.. ای بابا، زورم بهت نمیرسه و هر شب میخوای بیای پیش مامان و بابا بخوابی، ای بابا ! چهار شبه که دارم سعی میکنم با این عادتت مقابله کنم و توی این مدت نه خودت شبها خوب میخوابی و نه مامان، ای بابا! در طول شب چندین بار بیدار میشی و از تختت آویزون که بیارمت کنار خودمون. منم بغلت میکنم و اینقدر نگهت میدارم تا خوابت سنگین شه و دوباره میذارمت توی تختت ولی دوباره بیدار میشی و تکرار و تکرار. نمیدونم چکار کنم. از هر کی بپرسم اغلب میگه باید جلوت وایسم ولی هم سخته این بیخوابیهای شبانه و هم طاقت ناراحتیت رو ندار...
30 دی 1394

اخلاقشو!!

چراغ خونه من.... مدتیه اخلاقت عوض شده آقا پسر!!! گاز میگیری و چنگ میزنی، بخصوص مامان رو! یه بار دست مامان رو چنان گاز گرفتی که جاش تا روز بعد موند! گیس میکشی . اخلاقت رو خوب کن گل من! البته مامان جون میگه طبیعیه و تا وقتی که بتونی کامل حرف بزنی همینجوریه. از اعضاء صورت چشم و بینی و گوش  رو میشناسی و با دست روی صورت نشون میدی، دستت رو میذاری روی بینی و میگی :" مینی" تو همین حالت ممکنه تبدیل به چنگ و ضربه هم بشه ! طرز خوابیدنت هم متفاوت شده. همیشه شبها تو بغل مامان یا با شیر یا با راه رفتن و لالایی خوندن میخوابیدی (البته گاهی، گاهی هم تو بغل بابا ). تازگیا بعد از خوردن شیر خودت رو به زور میندازی بیرون تو تخت و تا وقتی که خوابت ببره یکی درمیو...
23 دی 1394

اتفاقات خوب و ناخوب اخیر!

گل گلدون من، عمر من جون من، توی کمتر از یک ماه گذشته که چیزی ننوشتم اتفاقات نسبتا زیادی افتاده که خدا رو شکر بیشترشون خوب بوده. ی خوب خوبش اینه که بابابزرگ عزیز بالاخره اومد پیشمون و 5 روز در کنارش لذت بردیم، تو کوچولوی ناقلا در آغاز ورود تا یه 10 دقیقه ای غریبگی کردی ولی بعدش جات همش تو بغل بابابزرگ عزیز بود. وای که چقدر عاشقته... سوم دی به اتفاق به سمت کرمان و بعد جیرفت رفتیم. کل سفرمون 9 روز طول کشید که به چشم بر هم زدنی گذشت، اما خوب و خوش. هم تو کیف کردی هم دخترخاله ها و پسرخاله ها و هم بزرگترا. جایی که نخستین قدمهات رو روی خاکش گذاشتی، شهر مامانه . از ماشین که پیاده شدیم گذاشتمت  روی زمین و تو بلافاصله با دو تا دست چنگ زدی روی زم...
19 دی 1394
1