روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

دل تنگ...

1394/9/24 11:49
نویسنده : مامان طلا
277 بازدید
اشتراک گذاری

رشته جان من... دو تا دندون جدید (چهارمی از پایین و سومی از بالا) کم کم دارن خودشون رو نشون میدن و اگه این قطره آهن بذاره بگیم مروارید، مرواریدهای توی دهان کوچولوی قشنگت هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه. شکر خدای مهربان.

این روزا وقتی تشنه میشی میگی "آب"، البته بجای "آ" فتح رو کشیده میگی و روی "ب" هم تاکید میکنی، گاهی هم میگی "آبی".. خلاصه خیلی عزیز و ناز میگی. وقتی ی چیزی میفته میگی "تااااااااااد". وقتی از خواب بیدار میشی توی تختت جیک جیک میکنی و بابا رو صدا میزنی ناقلا! کلمه جدید دیگه ای نمیگی ولی خیلی خیلی بیشتر از قبل مثلا حرف میزنی و خیلی خوب منظورت رو میرسونی. دیروز کنترل تلویزیون رو به عمه مهرنوشت نشون میدادی و خودت رو تکون میدادی و میگفتی "نای نای"... فدای تو بشم عزیزدلم.

و دیگه اینکه هفته گذشته سالگرد مامان کامله عزیز بود و ما بخاطر گل پسرمون از ترس آنفلولانزای نوع آ (خوکی) که مدتی توی کرمان شایع شده و تلفات داده نتونستیم بریم. حال من و بابا از اینور و حال بقیه از اونور حسابی گرفته شد. همه حسابی دلتنگیم. و ببین چجوری دل بابا بزرگ عزیز رو بردی که بابابزرگی که اصلا اهل سفر نیست، تصمیم گرفت خودش بیاد به دیدنمون، البته بیشتر به دیدن روزبهم. قدمش به چشم، پر خیر و برکت. اما امروز که بابابزرگ عزیز پرواز داشت هوا خیلی ابری و تو هم شد و پرواز کنسل گریه. انشاله قسمت باشه با پرواز بعدی قدم به چشم مامان میذاره. دیشب به بابا عادل هم گفتم ببین بابابزرگ که به سختی مسافرت میره بخاطر روزبهمون داره میاد حالا اگه مامان کامله بود تند و تند به دیدنمون میومد... جاش خالی و یادش در دلمون همیشگی. ...

اینجا داری میگی : "تاااااااااااااد" :

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله رقیه
2 دی 94 10:20
وای عزیزم الهی زنده باشی قربونت برم کیف کردم
خاله رقیه
2 دی 94 10:21
چقد لباس زردت بهت میاد خوردنی شدی