پر از احساسی
ماه ایوون من، گل پسر نازنین من، بیش از یک ماهه چیزی ننوشتم و توی این مدت بازم اخلاق و رفتارت عوض شده! دیگه از گاز و چنگ و گاهی مو کشیدن خبری نیست ولی در عوض جیغ میکشی و زورگو شدی، ولی با این وجود هنوز خوش اخلاقیات بیشتره و ازت راضیم گل من. از خوراکیهات دهن بقیه هم میذاری. الهی دستای کوچولوت همیشه بخشنده باشه پسرم. میمیک های صورتت متنوع و گاهی شیطنت بار شده، پر احساس تر از قبل به من و بابا ابراز احساسات میکنی. بوس کردن رو یاد گرفتی. بابا که از سر کار میاد بهش میچسبی و فرصت نمیدی لباس عوض کنه. بعضی وقتها که دارم پوشکت رو عوض میکنم دو تا دستت رو میاری بالا و محکم دور گردنم حلقه میکنی، خیلی دوستت دارم و خیلی خدا رو سپاس میگم. اگه من و بابا هر دو و مدت طولانی حواسمون به تلویزیون و موبایل و لپ تاپ باشه فورا میای جای خودت رو تو بغلم باز میکنی و با دستای کوچولوت صورتم رو به سمت خودت می چرخونی مثل همین الان که در حال تایپ این مطلبم داری از سر و کولم بالا میری و جلب توجه میکنی. دختر عمت خیلی دوستت داره و بهت یاد داده بهش بگی "آبجی پگاه"، اون میگه آجی تو در ادامه میگی: "پداه" یا "بداه". "آجی" هم میگی. از بین اسمهای پسرخاله و دخترخاله ها هم فقط اسم ایلیا رو میتونی بگی: "اییا"! فدات شم.
من و بابا تصمیم داشتیم تو فاصله 1 تا 1.5 سالگی اتاقت رو جدا کنیم ولی همونطور که قبلا نوشتم مدتی بدخواب شدی و میومدی تو تخت کنارم و تا صبح چندین بار بیدار میشدی و آخر سر اونی که پیروز شد تو بودی پسرم! نه تنها اتاقت جدا نشد بلکه تختت رو چسبوندیم به تخت خودمون. ولی بیخیال قواعد و مرسومات عزیزدلم، راحتی تو رو عشقه!! حالا دیگه تو تخت خودت آروم میخوابی. همین که شبها گاهی دستم رو رو سر و بدنت میکشم و تو احساس امنیت میکنی یه دنیا ارزش داره و هم برای من و هم برای تو لذت بخشه.
هر روز و هر لحظه بیش از پیش دوستت دارم و خدا رو شاکرم.
اینجاست که جیغ میزنی:
صندلیها که قبلا برات مانع بود حالا خطر سازه چون ازشون بالا میری و برای همین جمعشون کردیم. ازت غافل شیم کارهای خطرناک میکنی البته بخاطر ژن کوهنوردیت هم هست فکر کنم!!