رهاورد سفر به کرمان، نخستین سفر رایان
گل گلدون من، ماه ایوون من... ۱۵ آذر ی سفر کوتاه به کرمان داشتیم تا خانواده مامان رو ببینیم. بخاطر دل درد رایان نمیتونستیم توی صندلی ماشین بذاریمش و مجبور شدیم با قطار سفر کنیم. تجربه سختی برای بابا و مامان بود ولی به تو کوچولوی نازم خیلی خوش گذشت و تا مدتها هر چی فیلم و عکس از قطار میدیدی با لذت از قطار خودمون! یاد میگردی. بهر حال کنار بچه های خاله ها مثل همیشه کیف کردی و دوست نداشتی ازشون جدا شی. ولی خدا رو شکر که بابا بزرگ عزیز قدم به چشممون گذاشت و باهامون اومد و پنج روز پیشمون موند، پنج روز کوتاه ولی پربرکت. همیشه قدم بابابزرگ برکت داره.. شبها وقت خواب به تقلید از مامان بابابزرگ رو میبوسیدی و چقدر بابابزرگ تو رو دوست داره عزیزدلم. خدا کنه سایش به سرمون باشه همیشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی