پسته های خندون من... بالاخره انتظار رایان بسر رسید و بیست و یک مرداد از راه رسید😍 پنجمین سالروز تولدش😘 از خدا متشکرم بخاطر به دنیا اومدن و سپردنش به مامان و بابا😍. تولد امسال رایان خاله سارا هم پیشمون بود، برای درمان بیماریش دو هفتهای پیش ما بود، بعد دکتر بهش ی استراحت داد تا دو باره ده روز دیگه برگرده.. توی این دو هفته مامان و خاله سارا هر روز باید میرفتن استخر و بعدش هم دکتر. رایانم از این غیبت های هر روزه مامان شاکی بود و میگفت کاش هر روز جمعه باشه که مامان خونه باشه!😊 بخاطر خستگی های این روزها شام فقط سالاد الویه درست کردم در پناه مهربانی پروردگار بزرگ، عمر و بختتون بلند باشه نفس های من❤️ ...