روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

جشن آب و چند تا عکس از فعالیتهای کلاسیمون

گلدونه های دردونه من... روزبه جانم که نوشتن کلمه زیبای «آب» را یاد گرفت ی جشن کوتاه با رعایت پروتکل های بهداشتی توی مدرسه با همکاری مامان ها براتون گرفتن: جشن آب... رایان نازم هم توی گروه بچه‌های کلاس بود😍 چند تایی عکس از خودتون و کارهایی که برای کلاستون انجام دادیم میگذارم. عاشقتونم. املای گل پسر خوش خطم نشان دوستی روزبهم... سام خسروی رو خیلی دوست داری، خودت اسمش رو نوشتی، همینطور رادین و اهورا ...
5 آذر 1400

کلاس اولی زرنگم و داداش همراهش

نفس های من، ماهان تابان، خورشید های درخشان... دو و نیم ماهه که روزبهم کلاس اولی شده و بخاطر کرونا همچنان توی خونه با اسکای روم و واتساپ درس میخونه، در روز دو تا دو و نیم ساعت خانم معلم عزیز مهمون مجازی خونمونه، با بقیه ۱۵ همکلاسیت که به نوبت آنلاین میشن... این مجازی مدرسه رفتن هم خوبه و هم بد.... منم دوباره دارم با تو رشد میکنم، وقتی تلاش و تمرکزت را برای نوشتن و خواندن میبینم واقعا لذت بخشه.... اینقدر زیبا و نوستالژیکه که از طریق دوستان شماره تلفن معلم کلاس اولم رو پیدا کردم و بهش زنگ زدم، ابراز احساسات کردم و گفتم که دستش رو میبوسم. گاهی هم عکس و فیلمهات رو براش میفرستم و اونم پر احساس کیف می‌کنه و پیام میده، خانم سیدی عزیز، معلم کلاس...
28 آبان 1400

خاطره نخستین دیدار با نخستین آموزگار

عزیز دردونه های من... روزبه قشنگم امسال کلاس اولیه... چقدر من خوشحال و مشتاقم، انگار خودم دوباره کلاس اولی شدم، دلم برای اولین روزی که رفتم مدرسه تنگ شده، فرم طوسی رنگ یونیکی که بابا بزرگ برام دوخته بود و با خودش رفتم مدرسه، دلم برای از مدرسه برگشتن ها و دور سفره ناهار مادرم نشستن تنگ شده، چه روزهای شیرینی بود... با کلاس اولی شده روزبهم طعم اون شیرینی رو دوباره حس میکنم... جشن شکوفه‌های دبستان میر بخاطر کرونا بصورت دیدار تک نفره نوآموز با آموزگار برگزار شد. از اونجایی که حدس میزدم به روزبه کادویی داده بشه، از بابا خواستم برای رایان هم ی توپ بخره تا از طرف مدرسه بهش بدیم. اشتیاق رایانم برای مدرسه کمتر از روزبه نبود و بنابراین روز ۱۳ شهری...
28 مهر 1400

چند تا عکس متفرقه

ماهان تابان من.... عکسهایی از لحظات قشنگ و شیرینتون میذارم: رایانم فردای شب جشن تولدش با کیفی که عمه مهرنوش برای خریده بود! گل‌های قشنگم در حال تماشای شبکه آموزش که پیش دبستانی آموزش میده همراه با دینا چهارتایی تیرامیسو درست میکنیم بعد مدتها با رعایت پروتکل های بهداشتی رفتین پارک، فقط پیاده روی! با آجی پگاه ژله درست کردیم با بابا گاتا درست کردیم فداتون شم ی نما از پوستر جدید اتاقتون ...
12 شهريور 1400

تولد رایانم

دلبران من... ۲۱ مرداد تولد چهار سالگی رایان را در کنار خانواده بابا جشن گرفتیم، رایان از چند روز قبل هیجان زده بود و اصرار داشت که بالاییها زود بیان و خیلی دیر برن😘 صد ساله شین، عمرتون بلند، بختتون بلند ...
31 مرداد 1400

عکسهای سفر اخیر به جیرفت و خونه باغ بابا بزرگ عزیز

گل‌های من... دو سه هفته پس از رفتن خاله رقیه اینا رفتیم جیرفت و میجون. یک هفته پیش خاله خدیج بودیم بعد رفتیم جیرفت و خونه باغ بابا بزرگ عزیز. بیش از یک ماه که بیشترش رو پیش بابا بزرگ عزیز بودیم. چند روز هم بابا جان و مامان جان و عمه مهشید اومدن و مهمونی و دورهمی براه بود، چیزی که شما عاشقشین. سپاس از پروردگار بزرگ برای دور هم بودنمان. عاشقتونم عمر من و نفس من هستید. خواب شیرین در خنکای صبحدم، سپاس از خدای مهربان. زیر بارون... بوی خوش پونه همواره در اوج باشید عزیزانم تمشک های آبدار و شیرین... نوش جان اینجا کفش روزبهم رو آب برد، کلی...
7 مرداد 1400