روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

اندر حکایات روزبه و رایان

1402/12/8 22:32
نویسنده : مامان طلا
24 بازدید
اشتراک گذاری

شیرین زبان های من​​​​​...

قبلاً که کوچولوتر بودید از جمله قصه هایی که شب پیش از خواب براتون میگفتم «جک و لوبیای سحرآمیز» بود. گاهی هم از روی کتابهای مختلف این داستان رو با ورژن های مختلف براتون می خوندم. از جمله دیشب. دیشب برای نخستین بار این قسمت از داستان رو که «جک لوبیا رو قطع کرد و غول سقوط کرد و مرد» رو با واژه «مرد» خواندم. ی جاهایی از این کتاب هم با داستان های قبلی متفاوت بود. هر دو به تفاوت ها اشاره کردین. و گفتم بخاطر ورژن ها و نویسنده های مختلف هست. و روزبه نازم گفت: «آره، مثلاً قبل شنیدیم می‌گفت غول سقوط کرد و ( آسیب دید)، نه اینکه (مرد)»!!! عزیزک من!!!😍... بهت گفتم که خودم تغییرش می دادم مامانی، چون کوچولو تر بودین و نمی‌خواستم ناراحت شید. و روزبهم: 🙄😊.

یکی از روزهای گذشته رایان از بی نظمی و رعایت نکردن نوبت بچه‌های کلاس ناراحت اومد خونه و چون توی مراسم قاشق زنی اون روز شکلاتهای مورد علاقه ش بهش نرسیده بود با مامان درد دل کرد و ی کمی گریه کرد. منم با ی مقداری همدردی و مقداری دلداری سعی کردم آرومش کنم. در ادامه گفتم بعضی از بچه‌ها جوری تربیت نشدن که معنی احترام به حقوق دیگران را یاد بگیرن. رایان هم در اوج ناراحتی و کمی عصبانیت گفت:«میدونی چی منو ناراحت می کنه؟! اینکه این بچه تربیت نشده بعداً ی بچه بدنیا میاره که اونم تربیت نشده، بعد دوباره بچه ش بچه ای بدنیا میاره که اونم تربیت نشده است، دوباره اونم بچه ای بدنیا میاره که ..... همینطور تا آخر»!!!!! مامان رو میگی:😲🤭.... 

ی روز دیگه هم همین آقای رایان یک کسی رو در حال سیگار کشیدن دیده بود و اومد به مامان و بابا گفت. ما هم برای خراب نشدن وجهه ی اون شخص گفتیم شاید داشته برای اولین بار امتحانش می‌کرده. رایان گفت: «نه خیلی ساده داشت انجامش میداد» ما پرسیدیم چطور؟ و رایان جواب داد: «دیدین وقتی کسی اولین بار کاری رو انجام میده خوب بلد نیست و استرس داره؟! ولی اون اینجوری نبود!!!» دوباره قیافه من و بابا:😲🤭😇....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)