سخن نخست
عزیزای دلم...امروز و تا این لحظه که روزبهم ۴ سال و دو ماه و بیست و نه روز داره، رایانم یک سال و پنج ماه و بیست و دو روزه است، الهی صد ساله شین گلهای قشنگم
اما این روزها روزبه چراهای زیادی توی ذهن قشنگش داره و هر روز سوالهای جدیدی میپرسه از خدا، گردش زمین و خورشید، آناتومی بدن انسان، موشکها و سفینههای فضایی، درون باطری و ....
«مامان خدا چه شکلیه؟ خدا کجاست» « مامان چی میشه که شب میره و روز میاد، دلم میخواست همیشه روز باشه» « مامان امروز از اینترنت موبایلت قلب و شش رو بهم نشون بده» « مامان امروز بهم داخل بینی و گوش و چشم رو نشون بده» « مامان توی باتری ها چه شکلیه؟» به حیوانات خیلی علاقه داری و با اشتیاق برنامه «خدا چه آفریده» رو که درباره حیوانات هست رو از شبکه پویا میبینی. «سفرهای علمی» رو هم خیلی دوست داری....
وقتی گوگل میکنیم و اینها رو میبینی از خوشحالی منو میبوسی. حالا بخوبی توضیح میدی چطور روز و شب بوجود میاد... فدای دانشمند کوچولوم شم. فدای رایان نازنینم هم میشم که اونم خیلی کنجکاوه.