روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

دیدار خانواده مامان و از شیر گرفتن رایانم

1397/12/4 13:36
نویسنده : مامان طلا
318 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دردونه های قشنگم، چقدر شما دو تا در کنار هم زیباترید، قشنگترید و من ناتوانم از شکرگزاری......

دو هفته پیش به اتفاق عمه مهرو به کرمان و جیرفت رفتیم تا هم خانواده رو ببینیم و هم از باغ بابابزرگ برای خودمون پرتقال بیاریم چون شما دو تا عشق پرتقال و آب پرتقال هستین!!! از اینکه عمه مهرو باهامون بود روزبهم خیلی خوشحال بود. چند روزی کرمان و چند روز هم جیرفت پیش خاله سارا و خاله رقیه بودیم. باغ شازده و سد جیرفت رو دیدیم. روزبهم از دیدن سد حسابی هیجان زده بود. توی همین روزها مامان از شلوغی و بودن در کنار دختر خاله و پسرخاله ها استفاده کرد تا رایان با شیر مامان بای بای کنه😐. خاله خدیج میگه اولین باری که آدمی با مفهوم غم آشنا میشه وقتیه که از شیر مادر گرفته میشه😔. آخی رایانم گل نازم مامان رو ببخش نفسم چاره دیگه ای نبود. اون چند روز تقریبا به راحتی گذشت ولی هنوز هم گاهی رایان میره و بالش میاره و بهانه شیر داره.

ی اتفاق خوب این سفر این بود که بابابزرگ عزیز با ما به خونمون اومد و پنج روز با برکت پیشمون بود. توی این پنج روز شما دو تا، به خصوص رایان، جاتون توی رختخواب بابابزرگ  عزیز بود. همگی خیلی دلمون میخواست که بابابزرگ عزیز بیشتر پیشمون باشه ولی بابابزرگ عزیز کار داشت و همین چند روز هم غنیمت بود. شبی که قرار بود بابابزرگ عزیز فرداش بره روزبهم خیلی ناراحت بود و تا ساعتها همش میگفت بابابزرگ بمون. توی فرودگاه هم بعد از جدا شدن از بابابزرگ عزیز تا مدتی اشک توی چشمای نازش جمع بود و می گفت: "دلم نمیخواست بره" الهی سایه بابزرگ و باباجان و مامان جان همیشه به سرمون باشه عزیزان من چون وجودشون مایه برکته. 

رودخانه سد جیرفت

سربیژن، جاده جیرفت- کرمان

برف شدیدی میبارید

کلاه بابابزرگ عزیز رو سرش گذاشته!

با بابابزرگ عزیز کنار زاینده رود

 

پسندها (7)

نظرات (1)

مامان صدرامامان صدرا
5 اسفند 97 17:28
❤️