روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

یک روز بیادماندنی در خوانسار

1398/2/17 11:21
نویسنده : مامان طلا
388 بازدید
اشتراک گذاری

نفس های من... چهارشنبه هفته گذشته چهار نفری به همراه عمه مهرو و دوست بابا و خانومش(علی و مرجان) رفتیم خوانسار، در غرب اصفهان. صبحانه رو توی مسیر، در شهر تیران خوردیم و ناهار در پارک سرچشمۀ خوانسار صرف شد. هوا عالی و چشمه ها و کانال ها پر از آب بود. جای همه عزیزانمون رو خالی کردم و بیادشون بودم. خیلی بازی کردین، بیش از دوازده ساعت بیدار و در حال بازی بودین. اونجا زمین بازی هم داشت که بازی کردین و روزبه اینقدر هیجان زده و خوشحال بود که می گفت: «مامان دارم از شادی می میرم!! دلم میخواد همین جا بمونم» عمرت بلند عمر قشنگم. عصر برای دیدن دشت لاله های واژگون رفتیم ولی بخاطر سردی هوای بهار امسال، هنوز باز نشده بودن. توی مسیر، سرسبزی، سد خاکی خوانسار، کندوهای زنبور عسل و گله های گوسفند دیدیم. خدا رو سپاس یک روز خوب در کنار هم سپری شد.

رایانم اینجا از خوشحالی فقط می دوید

آسیاب آبی خوانسار

سه تا عکس پایین متفرقه است، گلدونه هام در حال خمیربازی، رایان از اینکه مثل روزبه بازی می‌کنه خیلی‌ خوشحاله:

درب کابینت ها رو می‌ بینید جوجه های من؟! بخاطر رایانم با نخ بستمشون!!

پسندها (4)

نظرات (1)

خاله ی مهربونخاله ی مهربون
17 اردیبهشت 98 16:35
بهههههههههههههههههههه خمیر بازی😉