یکمی از دو تا داداش ها بگم
نفس های من... مانند هر طلوع که خورشید زمین رو روشن و گرم میکنه، هر بار که صبح از خواب بیدار میشین انگار که دو خورشید دیگر برای من طلوع کرده، وجود شما، چشمان شما، نفس شما رگ زندگی منه، با هر تپش قلبم از خدا میخوام که از جسم و جان شما مراقبت کنه و در همون لحظه دلم برای همه کودکان دنیا میتپه. از خدا میخوام که من و بابا مادر و پدر آگاه و مهربانی برای شما باشیم و همه بچه های دنیا از این نعمت برخوردار باشند.
روزبهم هر روز داناتر از روز قبله، به اعداد و ریاضیات خیلی علاقه داری، درباره بی نهایت بودن اعداد و اعداد توانی میپرسی. با جمع و تفریق و حتی ضرب اعداد تا حد نسبتا خوبی آشنایی. حروف انگلیسی رو بلدی، درباره خدا، مرگ، اندامهای داخلی بدن می پرسی، به نظر میاد به سیاره ها و کهکشان ها علاقه داری.
دلم میخواد حواس شما تقویت بشه، خوب ببینید، بشنوید، ببویید، نوازش نسیم روی صورتتون رو احساس کنید و شما هر دو پر از احساسین، از بارون، بوی گل ها، صدای پرنده ها لذت می برید و توجه نشون میدید، پر از خوبی هستید. همون طور که بابابزرگ عزیز از بچگی به ما سفارش میکرد که خواهر و برادران مهربانی برای هم باشیم تلاش میکنم که این درس رو به شما یاد بدم که از حالا تا صد سال دیگه پشت و پناه و یار و رفیق هم باشین.
رایان گلم، باهوش و پرانرژی ملوس و لوس، هنوز هم نی نی وار «به قول خودش: نی نی گونه» صحبت میکنه. گاهی بجای «می» توی فعل ها «ب» بکار میبره مثلاً بجای میخورم میگه بخورم. بجای «نمی» میگه «ن» مثال نمیخورم رو میگه نخورم! توی برخی کلمات جای دو تا حرف رو با هم عوض میکنه: توت فرنگی: توف ترنگی، اینقد (اینقدر): ایندق، سفت: فست! عاشق توف ترنگی گفتنشم!. به «فقط» میگه: «نبب»😘. ی ویژگی خیلی بارز در حرف زدن رایان کشیدن آخر برخی کلمات آخر جمله است. مثلاً بابا کجااااااااااااااااست، داداشم توی حیاطه هههههههههههههه! گاهی حتی بین این کشیدن نفس میگیره و دوباره ادامه میده!!!!! شیرین زبانم امروز میگفت کاش ساعت ما تندتر حرکت میکرد تا زودتر موقع رنگ کردن خونمون می رسید، زودتر شب صبح میشد تا من کمتر بترسم...عاشقتونم❤️❤️... از خدا میخوام شما دو تا رو از حالا تا صد سال دیگه برای هم نگه داره، از خدای مهربان برای بچههای تمام مادران دنیا سلامتی و عمر بلند میخوام، آمین.
روزبه گل پر احساسم و شکوفههای لیمو
رایان عزیزم از نیمه فروردین به خوبی رکاب میزنه
عمه مهشید مهربون توی حیاط با نقاشی سرگرمتون کرده
دلبرم گاهی اصرار میکنه برای مامانش ظرف بشوره
هوای اردیبهشت هنوز مطبوعه و گاهی توی حیاط باربیکیو میکنیم و خیلی بهتون خوش میگذره و برای دفعه بعد چونه میزنین!