عکسهای سفر اخیر به جیرفت و خونه باغ بابا بزرگ عزیز
گلهای من... دو سه هفته پس از رفتن خاله رقیه اینا رفتیم جیرفت و میجون. یک هفته پیش خاله خدیج بودیم بعد رفتیم جیرفت و خونه باغ بابا بزرگ عزیز. بیش از یک ماه که بیشترش رو پیش بابا بزرگ عزیز بودیم. چند روز هم بابا جان و مامان جان و عمه مهشید اومدن و مهمونی و دورهمی براه بود، چیزی که شما عاشقشین. سپاس از پروردگار بزرگ برای دور هم بودنمان. عاشقتونم عمر من و نفس من هستید.
خواب شیرین در خنکای صبحدم، سپاس از خدای مهربان.
زیر بارون...
بوی خوش پونه
همواره در اوج باشید عزیزانم
تمشک های آبدار و شیرین... نوش جان
اینجا کفش روزبهم رو آب برد، کلی گریه کرد، منم کفشم رو در آورده بودم و پاهام رو تو آب گذاشته بودم مجبور شدم پابرهنه بدوم تا گرفتمش!
آره عزیز دلم،خنده، بجای اخم
با همدیگه landscape کار کردیم!
رایانم با کش مو، و تمرکز شدید برای نوشتن علایم ریاضی!
همیشه در کنار هم باشید، از حالا تا صد سال دیگه
کیان و میان، گربه های بابابزرگ، البته دو تا کوچولوی دیگه، ژیان و لیان، هم هستند.
صبح که بیدار میشدیم بالای سرمون خواب و بیدار بودن!
یکی از جلوههای زیبای قدرت خداوند!