سفر به دیار مامان
نفس من، شنبه ای که گذشت مبعث پیامبر بود. خاله ها دلشون میخواست این دو سه روز تعطیلی رو پیششون باشیم. ازونجایی که بابا عادل خیییییییلی باحاله فورا موافقت کرد و صبح زود پنجشنبه حرکت کردیم به سمت کرمان و ناهار پیششون بودیم.جای مامان بزرگ مدتیه که خیلی خالیه.خاله خدیج و خاله رقیه و بچه هاشون و بابابزرگ رو دیدیم. خاله سارا و دایی رضا هم نتونستن بیان. یه سر هم پیش دوست مامان، خاله نگین رفتیم و بهار خانوم رو که تازه دو ماهه به دنیا اومده دیدیم. سفری کوتاه اما قشنگ و خوب بود. فدای پسر خوش اخلاق و خوش سفرم شم.
با بابابزرگ هم عکس گرفتی:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی