نگاهی به 4 ماه شیرین گذشته- طعم زندگی گاهی تلخه
پسر نازنینم، فرزند خوبم! یادته برات نوشته بودم نگران مادرم بودم.. آره جون و دلم مادر مامان، مامان کامله از 3 سال پیش بیمار شد، سرطان، از بیش از 2 ماه قبل از میلاد تو حالش خیلی بد شد و بیمارستان بستری بود و چون اصفهان نیستن و جیرفت زندگی میکنن خانواده مامان درگیر بیماری مامان کامله بودن و نتونستن برا تولد تو بیان، فقط خاله رقیه 5 روز بعد اومد و چند روزی موند. خانواده بابا حسابی دور و بر مامان و گرفتن و محبت رو تموم کردن، مامان جون، مامان بابا عادل، 20 شب پیش مامان خوابید و مادری کرد، اما به هر حال مامان اون روزا خییییییییییییییییییییییییلی غمگین بود. وقتی به قول معروف تو از چهل در اومدی تصمیم گرفتیم بریم جیرفت تا هم مامان کامله که همیشه آرزوی...