راه افتادی!
شمع کاشانه من.. گل نازم، دو سه روزیه که رسما راه میری کوچولوی من. پریشب اینقد راه رفتی که از خستگی اومدی سرت رو گذاشتی رو بالش و خوابت برد. شونه هاتو میدی بالا، آرنجهات خم، تند و تند راه میری و نفس نفس میزنی و ذوق زده ای که ی کار جدید یاد گرفتی.. انگار از تمرین کردنت راضی هستی! ازت غافل شیم باید از حمام یا دستشویی بیاریمت بیرون! گاهی توی آشپزخونه ام میبینم قدم زنان وارد میشی! میری سراغ کابینت های آشپزخونه و همه چی رو میریزی بیرون و میبری توی حال. البته قبلا هم که گاهی توی رورئک میذاشتمت ازین کارا میکردی. فدات شم.. خدا رو شکر، الهی قدمهات استوار و پیوسته در مسیر راست.
عکسهای خوبی نگرفتم گل من ولی فعلا میذارم تا خاله ها و عمه ببینن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی