روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

فرهنگ لغات رایان

عزیزان دلم، رشته های جانم روزبهم روز به روز شیرین زبون تر میشه.. روزی چند بار به من میگی مامان دوستت دارم. بخاطر فقدان مامان بزرگ، مامانِ مامان، تا حدودی با مفهوم رفتن پیش خدا آشناست و مدتی نگران بود که مامان نمیخوام وقتی من بزرگ شدم تو بری پیش خدا!!!. منم بهت با اطمینان گفتم که قرار نیست چنین اتفاقی بیفته و با یاری خدای بزرگ من همیشه پیش شما هستم. دستای قشنگش رو دور گردنم حلقه میکنه و میگه: "به اندازه دریا دوستت دارم. اینقدر دوستت درام که میخوام خفه ت کنم😎😲!!! مامان نمیخوام بدون تو و بابا زندگی کنم." الهی صد سال زیبا زندگی کنی عمر قشنگم. چند شب پیش که تو اتاقتون بودم تا شما بخوابین بابا از اتاق بغلی گفت:" سه تایی ها دوستتو...
24 فروردين 1398

نوروز ۹۸ مبارک

رشته های جانم... عیدتون مبارک، سال نو مبارک، امسال و هر سال مبارک، مبارک شمایید عزیزان دلم لحظه تحویل سال نو ساعت یک و بیست و هشت دقیقه بامداد بود و شما دو تا همپای من و بابا بیدار موندین و شکر خدای مهربان چهار نفری کنار هفت سین با هم سال نو رو جشن گرفتیم. روز بعد چند جا عید دیدنی رفتیم و به دیدنمون اومدن. دو سه روزی هم دینا و خانواده ش مهمون باباجان اینا بودن و از بازی با دینا حسابی کیف کردین. یک روز هم با هم کنار رودخونه و سی و سه پل و پل خواجو رفتیم. رودخونه باز بود و حسابی شلوغ. فرداش هم بیاری خدای مهربان رفتیم کرمان و جیرفت. ده روز کرمان و جیرفت بودیم که دو روزش رو بم منزل دوست بابابزرگ، آقای بهداشت و خانواده ش بودیم. سیزده ب...
4 فروردين 1398

دیدار خانواده مامان و از شیر گرفتن رایانم

عزیز دردونه های قشنگم، چقدر شما دو تا در کنار هم زیباترید، قشنگترید و من ناتوانم از شکرگزاری...... دو هفته پیش به اتفاق عمه مهرو به کرمان و جیرفت رفتیم تا هم خانواده رو ببینیم و هم از باغ بابابزرگ برای خودمون پرتقال بیاریم چون شما دو تا عشق پرتقال و آب پرتقال هستین!!! از اینکه عمه مهرو باهامون بود روزبهم خیلی خوشحال بود. چند روزی کرمان و چند روز هم جیرفت پیش خاله سارا و خاله رقیه بودیم. باغ شازده و سد جیرفت رو دیدیم. روزبهم از دیدن سد حسابی هیجان زده بود. توی همین روزها مامان از شلوغی و بودن در کنار دختر خاله و پسرخاله ها استفاده کرد تا رایان با شیر مامان بای بای کنه😐. خاله خدیج میگه اولین باری که آدمی با مفهوم غم آشنا میشه وقتیه که ...
4 اسفند 1397

زنده باد زاینده رود

پسرهای خوبم.... شما عزیزان من و حتی من خاطره زیادی از زاینده رود، رودخانه‌ای که از وسط شهر اصفهان میگذره نداریم و عجیب نیست که روزبهم توی صحبت هایش بهش بگه «رودخونه خشک»، اما غریبه و ناراحت کننده... همین رودخانه باعث سرسبزی و پر درختی اصفهان زیبا شده. چند ساله که زاینده رود دیگه زنده نیست و حتی نمیشه بهش گفت رودخانه فصلی، چون فقط چند روزی در سال جاری میشه. امسال هم از چند روز پیش آب باز شده و فقط تا آخر بهمن ماه مهمون شهر و مردمشه. که چند تا عکس ازش میگذارم. بقیه عکسها هم مربوط به باغ پرندگان هست که سه ماه پیش چهار نفری رفتیم.   ...
15 بهمن 1397

متفکر کوچولوی من

عزیزای دلم...امروز و تا این لحظه که روزبهم ۴ سال و دو ماه و بیست و نه روز داره، رایانم یک سال و پنج ماه و بیست و دو روزه است، الهی صد ساله شین گل‌های قشنگم اما این روزها روزبه چراهای زیادی توی ذهن قشنگش داره و هر روز سوالهای جدیدی می‌پرسه از خدا، گردش زمین و خورشید، آناتومی بدن انسان، موشک‌ها و سفینه‌های فضایی، درون باطری و .... «مامان خدا چه شکلیه؟ خدا کجاست» « مامان چی میشه که شب میره و روز میاد، دلم میخواست همیشه روز باشه» « مامان امروز از اینترنت موبایلت قلب و شش رو بهم نشون بده» « مامان امروز بهم داخل بینی و گوش و چشم رو نشون بده» « مامان توی باتری ها چه شکل...
14 بهمن 1397

مهارتها و سرگرمی های جدید روزبهم

گل های قشنگم..  این روزها روزبه بیشتر از قبل با کاغذ و مداد و نقاشی کردن خودش رو سرگرم می‌کنه، گاهی هم روی وایت برد نقاشی می‌کشه، ساختن و بهم ریختن با خمیر شنی و گل بازی هم از سرگرمی‌های مورد علاقه اش هست. و ی چیز دیگه که خیلی بهش علاقه داره کاردستی با کاغذ رنگی و چسب و قیچیه که با کمک مامان انجام میده و اینقدر ساخته های رو دوست داره که همه رو روی درب اتاقتون چسبانده. افرین به پسر سازنده و توانمندم... رایان کوچولو هم چشمش به داداششه و هر کار که روزبه انجام بده دوست داره، دلش میخواد مثل روزبه نقاشی بکشه، مثل روزبه غذا بخوره، مثل روزبه دست و روش رو با حوله پاک میکنه، مثل روزبه بشقابش رو بعد از خوردن خوراکیش میاره تو آشپز...
6 بهمن 1397

تولد چهار سالگی روزبهم

گل پسران قشنگم... آبان ماه امسال و تولد چهار سالگی روزبه جانم، جیرفت و کنار خانواده مامان بودیم. دختر خاله و پسر خاله ها خیلی دلشون میخواست که تولد روزبه رو همونجا بگیریم چون بخاطر مدرسه هیچوقت جشن تولد روزبهم پیش ما نبودن. خاله رقیه نازنین شام پیتزاهای خوشمزه ش رو درست کرد و بابا هم کیک تولدش رو خرید و در کنار دختر خاله و پسر خاله ها خیلی بهمون خوش گذشت. یک روز هم رفتیم خونه باغ بابابزرگ و یک روز هم ویلای خاله رقیه اینا. که عکس هاش رو میذارم. خیلی خیلی دوستتون دارم نفسهای من.   ...
25 آبان 1397